سینمای دفاع مقدس

خیلی ها سینمای جنگ٬ رسول ملاقلی پور٬ هدیه تهرانی٬ جمال شورجه و ... را جدی نمیگرن و شاید حتی یه فیلم جنگی هم ندیده باشن. ولی اشتباه میکنن٬ چون این سینما واقعا مقدسه. دیشب ۱۷-۱۸ سال بعد از جنگ و در خارج کشور و اونهم وقتی چند ماهی هست که تلویزیون جمهوری اسلامی رو ندیدم٬ خواب دیدم که یه سربازم وسط جنگ٬ تو خاکریز. دشمن محاصرمون کرده بود٬ اول خاکریزمونو منفجر کردن٬ بعد وقتی داشتیم از سنگر در حال فرو ریختن میومدیم بیرون زیر رگبار گرفتنمون و همون طعم شهادتُ چشیدیم. چون خواب حالت خیلی واقعی داشت و من واقعا احساس یک سرباز رو لمس کردم که داره شهید میشه٬ این سوالات واسم پیش اومد:


اول: جناب آقای دکتر سردار رضایی که پسرتو زمان جنگ فراری دادی٬ تو که همه فرماندهات ۲۲-۲۳ ساله بودن اونوقت منُ با ۲۷ سال سن و مدرک فوق لیسانس واسچی میزاری سرباز صفر! دوم:با این تاکتیک های مسخرت که همش برمبنای خرج کردن بسیجی واسه عملیات بود (البته من جز نیروهای سپاه یا ارتش بودم)٬ که ما شانس اوردیم الان قزوینُ کرج جز خاکِ ایرانِ!


در انتها قول میدم که اگر دفعه بعد بنا بر نظریه پاوولف و سگش٬ بار خورد و در جبه های حق علیه باطل حاضر شدم٬ خودم راسا فرماندهی عملیات رو بر عهده بگیرم و تا بغداد هم پیشروی کنم. حداقلش آرپیچیزن یا خلبان میشم یا اصلا کماندو بهتره. یه صلواتی بفرستین.

نظرات 11 + ارسال نظر
خانوم میم چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ http://www.khaanoomemim.persianblog.com

برای سلامتی رزمندگان اسلام به فرماندهی میرز صلواااااااااتتتتت!
فقط من موندم سربازات باید چی صدات کنن؟ حاج پرهام که نمیشه!!! :))

NILOOFAR پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:19 ق.ظ


OH LALA................DEAR DR MIRZ,I DONT GET WHAT YOU TRIED TO SAY BUT I THINK YES HEDYE TEHRANY IS REALLY HOLLY


TAKE CARE

؟؟؟ پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ق.ظ

سلام آقای دکتر میرزایی
من هم یکبار خواب جنگ دیدم. البته مثل شما در خط مقدم نبودم. به هر حال این افتخار نصیب من نشد که به مقام شهادت نائل بشم. واقعا خوشا به حالتون.
با آروزی خوابهای طلایی...

موج جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ق.ظ http://mpoorta2.persianblog.com

دومی رو محمدی تر....!
میرز.. خوب غذای اونور آب بهت نمی سازه لااقل زیاده روی هم نکن... [-X

[ بدون نام ] جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ

اولاْ که .. نگو مومن ! (لطفاْ فکر بد نشود!)
دوماْ یادت باشه من پارتیزانم تو فقط حق داری لشگر بچینی
آخر هم اینکه حواست باشه فرزاد کوئیستی از پشت با چند تا DESTROYER نیاد و پایگاهتو به عقد دائم خودش در بیاره......

لازم به ذکر است من هم با نیلوفر در مورد هدیه تهرانی موافقم D:

دکتر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:06 ب.ظ http://سيمپل وبلاگ دات بلاگ اسكاندينا

میرزا نبودی ببینی... شهر آزاد گشته...

دکتر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:54 ب.ظ

میرزا میرزا... دل من شد اسیرت...

دکتر اصلی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ب.ظ

بابا جان... میرزا جان
این عمو رو ضایع کن بره پی کارش دیگه!

دکس شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:39 ق.ظ http://سيمپل وبلاگ دات بلاگ اسكاندينا

میرزا منم به روش میم عمل می کنم...! از این به بعد با اسامی مستعار که خودت بشناسی برات نظر میذارم! آقایون/خانوما ازین به بعد همه ی دکترا تقلبین!

خانوم میم شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:13 ق.ظ http://www.khaanoomemim.persianblog.com

روش من چی بود دکس جون؟! به منم یاد بده! D:

دکس یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:36 ق.ظ

خانم میم عزیز...
اینکه از اسامی بین خودمون و میرز استفاده کنیم. البته دوباره که فکر میکنم... میبینم که شعر گفتم...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد