دیشب از خوابهای کودکیم آمدی
نشنیدی صدای چشمهایم را!
باران٬ باران ترانه ات بود!
دیگر آن خوابهای سلیمانیِ من آنِ تو باد
به پهنای ستاره وار شرح تو باد٬
نشنیدی آن حواسیل شعور!
آسمان٬ آسمان یغمای تو باد٬
رهگذر تا منِ دیگرِ من راهی نیست
خواب را به پریشانیِ بال٬ به انجامِ سرانجامِ تو باد.
ای ول...ای ول... تچی داداششش...
ای میرز! هرچه خواهی ز جهان مال تو باد!... D:
اه! منم به دفعه شاعر شدم!!!نمیدونستم استعداد دارم P:
دوست عزیز. شاعر گفته:
من درد تو را ز دست آسان ندهم!
میرزا
تو که رفتی اونور آبهای روان
چه شور و حالی پیدا کردی ای جوان!
میرزا
این عمو دکتر رو ضایع کن که خدا ضایش نکنه دیگه.
ای بابا...این پیر مرد تا وقتی ایران بود مدتها بود که دیگه ...( بخوانید گلواژه ) نمی گفت. حالا تو دیار افرنگ چی به خوردش دادن دوباره حرف از ادب و فرهنگ پارسی میزنه واسه خیلی ها معماست......
ولی بازم میگم همین پیری ،با همین وضعیتش هنوز end آدم باحاله