فعلا تو نخ شعرم.
باز به اقیانوس چمهایت به گل نشسته ام٬
به بیشه زار مژگانت راه گم کرده ام٬
به شوره زار اشگهایت طاقت بریده ام٬
به کویر پیشانیت سراب پویه کرده ام٬
به آتشفشان قلبت سوختن آغازکرده ام٬
به سیاهِ کمندت پرواز فراموش کرده ام٬
به افسون نفسهایت در خواب گشته ام٬
باز به چشمانت نوبت رسید٬ وای انگار فراموش کرده ام.
نوبت عاشقی است گویا....
بسی لذت بردم
میرزا بوی عشق میاد
مممم...اکسلنت میرز...
برو .....چرا دوباره به من سلام می دهی
نمی خواهم توراببینم...........نه هرگز.....من در اینجا درتنهاییم در سکوتم .ارامشی دارم مثل ارامشی که باهم بودیم .. ارامشم رانگیر.............بر روی ان بلندی به انتظاراین ارامش چه واژه ها ی عاشقانه ای که می گفتیم....
میییییییییییرز! عاشق شدی؟! نکنه عاشق یه اوشین٬ هانیکو٬چیزی شدی! خاک وچووووووووو ;)