ساز باران

 

سرزمینم به سفیدِ کوهیست که در آن باد سیاهی جاریست!
سرزمینم در جفای ابریست که سایه خود را دزدید، از روان برکه!

مردمش تبدار،
مردمش هذیان بهاران دارند،
مردمش رقص به پاشویه باران دارند،
مردمش فقرداروی محبت دارند،

آسمانِ دشتش، بوی رعدش، عطر برقش خالیست،
آسمان آنجا، حلقه کرکس، پیشکش نو عروس دریاست،
آسمان آنجا، جشن مرداب و غروب و صحراست،
آسمان آنجا، هجرت تصویر از شروع فرداست،

شهر من اینجا، وسعتش خالیست!
حجمش از شب پر،
بوف نادانی، لبِ بام ایمان،
زوزه تزویر، نردبانی لرزان،
رقصِ تاکی تنها، تازیانه باران،
قتل عام پاییز، جنبش سبزه،
ضربه سرما، رویش فریاد،
خفقان خورشید، ته خط دریا،

شهر من تا نهایت تنهاست!
همه در سوگ سکوتی از لحظه،
جای پایان شدن یک ساقه،
نعش یک شبپره بر شمشاد،
پتک شبنم به گل لاله،
چک چکِ موسیقی مرگِ بوته،
ضجه زردِ علف با سبزه،
حجله سرخ گلی بر آبی یک برکه،
(ادامه دارد...)

نظرات 4 + ارسال نظر
رنگین کمان جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ب.ظ

پرهام جون شعرت خیلی عاااااالی بود . زود زود شعر بگو دیگه !!!

خانوم میم دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.khaanoomemim.persianblog.ir/

خداییش خوب شعر میگیا!!! بهت نمیاد ;) ...

باران دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 ب.ظ http://http://www.tamaamenatamam.blogfa.com/

میرز ٬ نمیخوای بگی شاعر این شعرها کیه؟

بابا گناه نکردیم که شعر همه شاعرا رو حفظ نیستیم.

میرز سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 ق.ظ

مرسی رنگین کمان٬ میم و باران از تعریف!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد