-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیرماه سال 1389 22:36
اینان که درد را بر خانه ها تقسیم می کنند و چهره های درهم شان را بر چشمهای معصوم کودکان تحمیل می کنند اینان که حامیان سرخوش مرگ در کوچه های پر تلاطم آزادیند لابد ندیده اند لبخندهای پر نشاط سبز اینان که برجوخه های مرگ چنگ می زنند لابد ندیده اند رقص نسیم را میان دستهای ما آری! اینان که ذوب می شوند در سیاه شب لابد ندیده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 02:23
من امشب بر تلاطمهای مواج سیه چشمت سفر کردم گسیل برق چشمانت ولی انگار گسسته قایق مبهوت حیرانم من امشب چون سرابی از تو می بینم که بی پایان مرا تا شعر می خواند بمان آنجا٬ نرو از من٬ که از شب چون سکوتی بر درخت عشق ریسه می بافم بیا تا بوسه ای بر ابر ک احساس آویزم بزار باران شویم با هم! که بر بال گیسویت رویم با باد تا هر جا...
-
تقدیم به خون نشستگان
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 19:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ای خون من داروی تو فریاد من موسیقی تسکین تو، ای دشنه ات بر قلب من آرامشی بر قلب تو، ای نعش در خون آغشته ام یا جسم بر خاک آلوده ام فرش جلال و جاه تو، ای سرخ رگهای تنم تصنیف جوی کوی تو، باشد که پوسد جسم من خاکی شود، خاشاک خار باغ تو، این سبز سر یا سرخ زبان بر باد بر گوشه ای...
-
شب صد ساله
جمعه 11 دیماه سال 1388 13:20
هراسانم به هر ضربی، صدای کوبش پایی به چوبی سست می لرزاند تن نیم بند نازک دلگیر دستانم و چشمانم به هر دخمه ای کوچک گمان و وهم دیو می دارد هراسانم به هر لرزیدن جنبنده ای کوچک که شب چون زاغه ای متروک و بی جان است و چون سحرگاهان برون آید٬ طلوعی در پسش بازناید که این صحنه ای بی روح روزآگین، آغشته دستان سربینست هزاران شب...
-
ندای ما
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 06:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA چه فرجامی هوس آلود صباحان همشکلست و بی ریشه نگاهی خفته و بی جان زبان محبوسست و خونمرده و آوای هراس آباد که می کوبد به سندانی سراسیمه قدمها پسمانده است در راه صدا خسته و پژواکی که پوسیده در سینه ه م ه جا زنجیر بی ریشه که می بافند بر تن رنجورهر ریشه شگفتا! بر پهن سرد کوچه ها...
-
چشمان بارانت
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 06:31
درونم خاکستری لبریز قلیان است و لیکن نیستم شایسته طغیان این آتش که این پیرتن را نخواهد کرد گلستان هجوم لشکرآتش واگرچه سخت سردِ زمستان است و می سوزد بدن ازخشکی سرما تو بر کن شعله ای از مجمر این تن که گرمایش تو را تا صبحدم هم آغوش است وهم عریان و بگذار این استخوان سرد بی مقدار شود هیمه، فروزاند شب یخمرده تنها و بگذار...
-
دیوارها
جمعه 24 آبانماه سال 1387 03:13
من به نفرین دیوارها مبتلا تا چه کردم در پس این ماجرا اینکه بیزارم از این دیوارها اینکه می گویم چه دوراست این راهها اینکه بازاست بازهم پنجره برسنگها آسمان را که زندانی کرده اند ماه راهم٬ ابرها هم همدستها مرگ خورشید را چراغانی کرده اند خانه را ممنوع بر عبور نورها برسواران تکسوار شب شکن٬ بین چه پا کردند زنجیرها این که می...
-
تنهایی
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 02:14
نگاهم کن چه سنگین بر قدمهایم ببین سنگفرش کوچه می ساید به زیر بغض کفشانم در این شب گلوگاه پر سایه درندشتی تهی از آدم و خانه مه آلوده و وارفته به دالون تنهایی نه مهتابی نه شبتابی صدای شب جیغ تن فرسا و پروای سیاهیهای در پیشم من اینجا خسته از رفتن و در پس خس خس اشباح سرگردان سرم سنگین از خواب ناکرده گلویم خشک و دستانم را...
-
شاعری
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 00:00
شاعری این نیست که بر سر منبر بفروشیم با گریه و آه شاعری مردن نیست شاعری لقبی نیست که به یغما ببریم شاعری شغل شریفیست٬ نان ندارد هیچ شاعری پر کردن جیب است از بخشیدن نان شاعری پر کردن ظرف است به هر حالت و شکل شاعری سخت است در این دوره زمان *** شاعری ساختن قافیه نیست شاعری باختن قافیه هاست شاعری ساختن خاطره نیست شاعری...
-
صبح است٬ گلویی تازه کنم
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 07:44
دیر چندیست هوا مسموم است شب پر از بی خوابی بوف ریه ام می تپد از خاک غلیظی نمناک نفسم حبس در شریانی مسلول واژه زندگیم می گذرد در گذران بوی حریقست کز تب کرده تنم می آید من در این تَنگِ هوا پی یک تنگ بلور شب به شب می گردم و سراغی نیست از گمشده ام شاید افتاده براهی بر پس شب چاره ای نیست! راه من می گذرد از وسط آدمها می روم...
-
کارت عروسی
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 01:37
(با نام و یاد یگانه معشوق ازلی و ابدی ) ای قدمهاتان بهار دستهاتان گرم٬ قلبهاتان نیلوفری ای نفسهاتان بلند طبعتان خورشید٬ شعرهاتان غزل چشممان پر نور کلبه مان پر عشقٍ دیدار شما
-
تو
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 23:56
ته اقیانوس به چشمم عریان آتش خورشید سرد، خنک چون باران قله قاف رفتن راهی نزدیک سفر وهروله پاپوش حریر کندن کوه شوق شبهای سیاه پژمردن و افسردن من آب حیات همه اش هیچ، گرچنگ زند عشق موسیقی اندام تو را خواب چه من را لازم! همه ی وقت دیدنت٬ خواب منست هوش به اندازه فهمیدن دیوانگیت سقف مرا بس که از آوار نگاهت گذرم پلک زدن را...
-
بادبادک
سهشنبه 14 خردادماه سال 1387 07:15
تو را به باد می دهم خزیده برتن نسیم رهیده بر سریر باد نگاه من مسافرت به اوج می بری مرا *** من وتو سوی آسمان رها به قد یک ستاره از زمین جدا چه حیف دستهای من تنیده برتن طناب مرا کشد زتیغ آسمان کنار *** اگرچه بر دو پای من هنوز فرش می شود غرور یک صدف ببین چه سست می شود رمیده دستهای من چه پست زیر پرکشیدنت تو می شوی جدا زمن...
-
سایه
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 05:17
سایه ای ژرف مرا می پاید پس نجوای دلم می آید روی دیوار عرق کرده ظهری سوزان، می دوداز کوچه تنگ زیر رگبار شب مهتابی، سایه در هر لحظه من می شکند ومن بی حوصله از سایه خود می گذرم تنم از آغوش تن خاک، هوا، آب بیگانه شده بر حریم گل سرخ٬ دست من محرم نیست سایه اما جان دارد می کند لمس تیغش را زیر نور خورشید، کف یک اقیانوس می زند...
-
هفت سین (با تاخیر ۲ ماهه)
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 05:31
چشم بر تاب ساعت می رود بی خیال از کوچه های سرد شب، عقربکها می دود پشت زمان می کند بازی ماهی بر تنگ بلور، می چشد آب در انعکاس آیینه می تپد پرواز بر شامه فصلی که رفت سال نو می آید و دیدار نو، هفت سینی بر قامت نوروز نو شاد باشیم در این پیغام نو شاد باشیم و نپرسیم ما را چه گشت، در خم سالی که رفت دستهایی تمنای سبزه بود،...
-
سوار زمان
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 07:10
باغیست که از آن قدمی می گذریم جوییست از تا به ازل تا به ابد می گذرد وکنارش من و تو خاطره ای رهگذریم هواییست مطبوع از سر دشت، می خورد بر شریان خلقت ما تا نمانیم راکد بر مخمل آب سفره ایست ازو سر بکنیم تا دم موسم باد صبح رفتن تن به آبی بزنیم و بروبیم ته مانده آشفته ذهن جرعه ایست که باید ببریم از تن رود درنگ تشنه مانده گل...
-
ماه
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 05:16
ای ماه! ندیدمت که ماههاست ای قرص شبچراغ! چه دیرچشمم به جمالت تر می شود و چه زود قرصت به هلالی چادر کند شبیست که با هلالت دیوارها درو کنم چادر ز رویت رها کنم و بمانم بر چشمهایت ستاره وار
-
خانه
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 07:05
شهر در امن و امان است! خانه گرم از نفرین سرمای اجاق بوی نان پیچیده از متروک تنور سفره از شرم پدر رنگین تر از خون جگر کودک از خواب غذا سنگین خواب در پی پر کردن زنبیل، مادر سوی تمنای بلا سبز گشته حیاط از افسردن تاریخ باغ اشک خون می جوشد از خاک پاک بردیا لیک در شام پرواز جغد ها درشب جشن و سرور شبجامگان می شود امن کوچه از...
-
مصدق بزرگرمرد تاریخ
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 06:32
از ملی شدن نفت سخن زیاد رفته است. بخوانید از کودتای سیاه٬ از دست رفتن فرصتی شاید برای قرنها: کاشانی از جمله کسانی بود که در پی حمایت مردمی از محمد مصدق به صف حامیان او پیوست. حضور او در مناقشه ۳۰ تیر که سرانجام منجر به پیروزی جبهه ملی و صنعت ملی شدن نفت و رسیدن دوباره مصدق به نخست وزیری شد، اوج همکاری روحانیون با دولت...
-
آنسوی تپه ها !
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 05:30
من ندانم که در این طوق زمان پر سبکبار باشد یا وزن چنار، پر به بادی برود همره باد، بر نَشیند با مردم پاک، و نسوزد به چراغی محضر یار٬ وندارد سایه به خار، و نرقصد به مزمون تبر٬ داستان عجیبیست در این فصل بلند! من ندانم که زمان سنگین است یا حواس هوس ماندن ما! سایه هایی که به فردا نرسد، خاطراتی که بخشکد بر خاک، پیکری کو...
-
ساز باران
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 06:54
وطنم بر تن از لمس زمان تاول خونین دارد مرهمی نیست که دردش کاهم خیزران نیست که بر جانش ریزم وطنم شب به فلق می ساید تن به خاکستر خاک ابدی قامتش سرخ به آتشکده اهریمن پیکرش بغض ز فرمان سکون وطنم سرد ز سرما زدن بوسه وطنم بهت به ابهام خدا با شیطان روضه مرگ بجای رضوان وطنم جنگ تشرف بر خواب وحشت قافله بان از پایان وطنم اوج...
-
...
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 07:23
عشق از شرار راهی در هزل عاشقان شد گاهی سر نگاهی بر فرق عاشقان شد عاشق زجور یاران هرروز مویه داری زاری کن که آتش برروی عاشقان شد درد من و سلامم دوشینه شب به در شد ساغر به کف روان و عشقم ز سر به در شد این خط بر نخواندی جز ساحر سمایی بی شک هر که خواندش بر فرق آسمان شد بحر صدای آندوست بر پیمانه ای نگنجد این شعر را بسوزان٬...
-
ساز باران
جمعه 30 آذرماه سال 1386 02:08
سرزمینم به سفیدِ کوهیست که در آن باد سیاهی جاریست! سرزمینم در جفای ابریست که سایه خود را دزدید، از روان برکه! مردمش تبدار، مردمش هذیان بهاران دارند، مردمش رقص به پاشویه باران دارند، مردمش فقرداروی محبت دارند، آسمانِ دشتش، بوی رعدش، عطر برقش خالیست، آسمان آنجا، حلقه کرکس، پیشکش نو عروس دریاست، آسمان آنجا، جشن مرداب و...
-
ساز باران
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 10:59
سرزمینم به بلندای دشتیست که در آن آغوش قناری جاریست! ریه ها همه از دریا پر٬ بوی شعرش همه از شببو تَر٬ سایه خورشید به حقیقت مایل٬ برگ مو رقص به آوازِ نسیمی دارد که پرواز دو صد چلچله آنجا باقیست! خاکِ من٬ باغیست که از حنجره اش گل پیچک پیداست! و لطافت پنجه خار گلِ رز را مانَد٬ باغِ من را رازیست که ازشب به سحر می خوانَد...
-
بازم شعر
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 14:58
فعلا تو نخ شعرم. باز به اقیانوس چمهایت به گل نشسته ام٬ به بیشه زار مژگانت راه گم کرده ام٬ به شوره زار اشگهایت طاقت بریده ام٬ به کویر پیشانیت سراب پویه کرده ام٬ به آتشفشان قلبت سوختن آغازکرده ام٬ به سیاهِ کمندت پرواز فراموش کرده ام٬ به افسون نفسهایت در خواب گشته ام٬ باز به چشمانت نوبت رسید٬ وای انگار فراموش کرده ام.
-
آدم باش!
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 10:44
چه فرشتگانی پنداری٬ ابلیسیانند به قالب حور چه لاهوتیان٬ ناسوتیان به غالب نار از این پس نه با ابلیس باش که می سوزی از این دایره سرخ نه با فرشتگان٬ که تاب عشق را برنتابند هرگز آدم باش٬ حوایت به دورترین افق خواهد برد٬ به روضه عشق٬ به نور٬ به ...
-
سه بیتی
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 07:11
صدایت را نمی دانم٬ که در جانم بر آشوبد درونم صد تلاطم داغ٬ هزاران شعله برپاید نوایت را نمی فهمم٬ چه سودایی برافزاید سرودت هر شبانگاهی٬ به هر وقتی نِی اندازد مرامت را نمی سازم٬ که از فرطت جنون دارم مرا دِه آن شبِ پایان٬ که از خوابت نمی سایم
-
به طبیعت ژاپن اعتقاد دارید؟
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 14:48
سلام بعد از مدتها می خام اومدنمو با یک غر شروع کنم! دوست عزیز! جیرجیرک عزیز! از ساعت ۴ صبح تا ۹ شب عر میزنی بزن! دیگه چرا صدای سگ در میاری! جکِ جاندار محترم! برادر من! کلاغ جان! چرا اول صبحی صدای گاوِ آبله مرغون شده در میاری! بخدا خواب نداریم! زودتر جفتگیری کنید برین سر خونه زندگیتون دیگه!
-
بزودی شاعر میشوم
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 05:18
...و درونم انگار باغ سبزی کوچک قصد بارش دارد. نمیدانم این فشار آخرین امتحان زندگیست و یا احتیاج به موال دارم! التماس دعا مومن!
-
نفت
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 04:15
به قرارداد رویتر در زمان ناصرالدین(۱۸۷۲) توجه کنید: «مطابق با این امتیازنامه که در ۲۴ ماده تنظیم شده بود انحصار قطعى خطوط راه آهن در تمام کشور ایران به صاحب امتیاز داده شد، علاوه براین مورد استفاده از معادن به غیر از طلا و نقره و جواهرکه متلعق به دولت بود به همراه حق استفاده از جنگل ها، آب ها، (به غیر از آب هایى که...