عشق از شرار راهی در هزل عاشقان شد
گاهی سر نگاهی بر فرق عاشقان شد
عاشق زجور یاران هرروز مویه داری
زاری کن که آتش برروی عاشقان شد
درد من و سلامم دوشینه شب به در شد
ساغر به کف روان و عشقم ز سر به در شد
این خط بر نخواندی جز ساحر سمایی
بی شک هر که خواندش بر فرق آسمان شد
بحر صدای آندوست بر پیمانه ای نگنجد
این شعر را بسوزان٬ هوشت ز سر بدر شد
|