خانه

 

شهر در امن و امان است!


 

خانه گرم از نفرین سرمای اجاق

 

بوی نان پیچیده از متروک تنور

 

سفره از شرم پدر رنگین تر از خون جگر

 

کودک از خواب غذا سنگین خواب

 

در پی پر کردن زنبیل، مادر سوی تمنای بلا

 

سبز گشته حیاط از افسردن تاریخ باغ

 

اشک خون می جوشد از خاک پاک بردیا

 


لیک در شام پرواز جغد ها

 

درشب جشن و سرور شبجامگان

 

می شود امن کوچه از تابوت هراس

 

شبگرد لحظه ها را می کشد

 

داربست خانه را سر می برد، از برای برپای دار

 

می زند با قهقه فریاد بر خفته ها

 

" شهر در امن و امان است"

 


لاجرم٬ خانه را دیگر یار ماندن نیست!