بادبادک

 

تو را به باد می دهم


خزیده برتن نسیم


رهیده بر سریر باد


نگاه من مسافرت


به اوج می بری مرا


***


من وتو سوی آسمان رها


به قد یک ستاره از زمین جدا


چه حیف دستهای من تنیده برتن طناب


مرا کشد زتیغ آسمان کنار


***


اگرچه بر دو پای من هنوز فرش می شود غرور یک صدف


ببین چه سست می شود رمیده دستهای من


چه پست زیر پرکشیدنت


تو می شوی جدا زمن


و ما نشسته بر دو بال تو


رویم سوی مرغکان بی صدا


رسیم بر حماسه افق


شویم محو در کران بیکرانه ها ...