سوار زمان

 

 

باغیست که از آن قدمی می گذریم


جوییست از تا به ازل تا به ابد می گذرد


وکنارش من و تو خاطره ای رهگذریم



هواییست مطبوع از سر دشت، می خورد بر شریان خلقت ما


تا نمانیم راکد بر مخمل آب



سفره ایست ازو سر بکنیم تا دم موسم باد


صبح رفتن تن به آبی بزنیم و بروبیم ته مانده آشفته ذهن


 


جرعه ایست که باید ببریم از تن رود درنگ


تشنه مانده گل سرخی به پس دیگر دشت


 


مانده راهیست که باید برویم


خاطری خواهد پُر یاس، تهی از وزن غبار


 


باید از پهن کویری گذریم


دلمان را به دلش پس بدهیم، شوره زارش ببریم با قطره اشک


 


آفتاب که بلغزد از سر سرو

 

 باغبان با سبدی می آید، میوه ها بر چیده ز انبان درخت


بوی سیبش چه هوا را پر کرد


پیشرو دروازه رفتن باز است


و من و تو چندیست که دیگر گذریم


باغ ماند و اینهمه تکرار من و ماندن ها



کاش رد پامان روید، نرمینه گیاهی با غنچه عشق!


 

ماه






ای ماه! ندیدمت که ماههاست


ای قرص شبچراغ! چه دیرچشمم به جمالت تر می شود


و چه زود قرصت به هلالی چادر کند

 



شبیست که با هلالت دیوارها درو کنم


چادر ز رویت رها کنم


و بمانم بر چشمهایت ستاره وار


 

خانه

 

شهر در امن و امان است!


 

خانه گرم از نفرین سرمای اجاق

 

بوی نان پیچیده از متروک تنور

 

سفره از شرم پدر رنگین تر از خون جگر

 

کودک از خواب غذا سنگین خواب

 

در پی پر کردن زنبیل، مادر سوی تمنای بلا

 

سبز گشته حیاط از افسردن تاریخ باغ

 

اشک خون می جوشد از خاک پاک بردیا

 


لیک در شام پرواز جغد ها

 

درشب جشن و سرور شبجامگان

 

می شود امن کوچه از تابوت هراس

 

شبگرد لحظه ها را می کشد

 

داربست خانه را سر می برد، از برای برپای دار

 

می زند با قهقه فریاد بر خفته ها

 

" شهر در امن و امان است"

 


لاجرم٬ خانه را دیگر یار ماندن نیست!


 

مصدق بزرگرمرد تاریخ

 

از ملی شدن نفت سخن زیاد رفته است. بخوانید از کودتای سیاه٬ از دست رفتن فرصتی شاید برای قرنها:

 

کاشانی از جمله کسانی بود که در پی حمایت مردمی از محمد مصدق به صف حامیان او پیوست. حضور او در مناقشه ۳۰ تیر که سرانجام منجر به پیروزی جبهه ملی و صنعت ملی شدن نفت و رسیدن دوباره مصدق به نخست وزیری شد، اوج همکاری روحانیون با دولت مردمی محمد مصدق بود. اما این حمایت‌ها دیری نپایید. تبلیغ شدید علیه وجهه مذهبی مصدق، ترس از رواج فعالیت‌های حزب توده و هراس نابودی دودمان تنها حاکم شیعی جهان، روحانیون را از دولت محمد مصدق دور کرد. اختلاف‌ها با چند انتصاب دولت مصدق که مورد انتقاد مذهبی‌ها بود، بالا گرفت و سرانجام منتهی به انحلال مجلس هفدهم به وسیله رفراندوم عمومی شد که کاشانی را به سمت مخالفت و دشمنی با دولت مردمی مصدق سوق داد. در ماه‌های آخر عمر دولت محمد مصدق، کاشانی گرچه سکوت کرده بود اما پیدا و پنهان و با حمایت از دسته جات مذهبی، اعلام مکرر در خطر بودن اسلام و تحریک به مقاومت گروه‌هایی که عقله مذهبی داشتند، آشکارا به تضعیف دولت محمد مصدق اهتمام ورزید. درنتیجه کودتاچیان که از این اختلاف بیش ترین استفاده را برده بودند، کار مردمی ترین دولت تاریخ معاصر ایران را یک سره ساختند. پس از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد، آیت الله کاشانی به شاهی که با کودتا علیه دولت قانونی کشور خود، به کشور و قدرت بازگشته بود تبریک گفت و او را از جمله کسانی می‌دانند که در نوشتن پیام تبریک مرجعیت زمان، بروجردی به شاه دخیل بود. در یک اظهارنظر آشکار پس از کودتا نیز کاشانی گفت:


«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»

در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه‌ سازمان‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ کند. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده‌ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست‌وزیری رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند.

در روز ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ دولت‌های آمریکا و بریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که این‌بار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان‌ها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند. بدین ترتیب در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمانهای جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا با کودتا دکتر مصدق را برکنار کرده و محمدرضا شاه پهلوی را که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.

مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و نظرات خود دفاع کرد. دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود. در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود. در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنبن نشد و او در یکی از اتاقهای خانه‌اش در احمد آباد به خاک سپرده شد

آنسوی تپه ها !

 

 

من ندانم که در این طوق زمان پر سبکبار باشد یا وزن چنار،

پر به بادی برود همره باد، بر نَشیند با مردم پاک،

و نسوزد به چراغی محضر یار٬

وندارد سایه به خار، و نرقصد به مزمون تبر٬

داستان عجیبیست در این فصل بلند!

 

من ندانم که زمان سنگین است یا حواس هوس ماندن ما!

سایه هایی که به فردا نرسد، خاطراتی که بخشکد بر خاک،

پیکری کو برسد بر مسند هیچ، و بپوسد بر حادثه خلقت ما،

وفراموش کنند باور بودن ما٬

 داستان قریبیست در این شهر غریب!

 

من ندانم که روان سوی کدامین خانه دور بخچه شام محبت باید برد٬

پر کنیمش مشک به انبوه صفا٬

آب دهیم علف خشکیده ذهن٬

سنگ زنیم هیجان تقلای وجود٬

جامه گرم تفکربخریم، ساعت شماته عشق٬

که زمانیست بر این قالبِ خاک، سهل گردد غالب خاک!

داستان غریبیست در آن شهر قریب!